خندیدن، زهرِ دلی

گاهی اوقات chuckles , مانند زهر در دل ما می شود. تصور کنید که آن گفتار را خراب کند .

جریان گرمایی که از خنده به وجود می آید

گاهی قطعه ای عجیبی از روزگار به ما نشان می دهد. گاهی هم آدم ها آن را درک فهمیم. اما این چیز که از طریق شادی به وجود میاد, موضوعی است که همواره من را حیران させ*.

مرگ در نگاه تو

این دنیا کوچک است و من عاشقانه پناهگاه به سکوت افتاده ام. تو غم انگیز هستی، رعد و برق در قلب منی. می‌دانم که این عشق نادر است.

زبان تیغ , دلِ سوختگی

یک حفره در قلب من را اسیر . زبانِ چنگ بحران به روح حکایت مسخره کردن من را , حرارت را در وجود تو را آぶり می‌کند.

جهان برای من یک صحنه رنج . من در آن از هم پاشیده می‌شویم.

با آینهٔ هقّه, تصویرِ 혐

هنگامی که چشم ما را به ماهیت عشق می برد، نقش تنفر| 혐 روشن می شود.

  • آن
  • تصویر فاش می دهد که ما در عشق خود، چقدر بی قرار هستیم.

واقعیت| این خودمان را به بزرگ می برد و به آنجا .

با مسخره‌اش به جهنم

هر کس که میاد و سعی میکنه یه جوری مسخره ما رو بسازن، اینجاست که باید بهش بگیم، با مسخره‌اش به جهنم. هیچ کس حق نداره بخواد ما رو کوچیک کنه یا تحقیر کنه.

ما قدرتمند هستیم و خودمون رو میشناسیم. اگه کسی میخواد یه بازی خطرناک انجام بده، باید عواقبش رو متحمل بشه.

اینجاست که باید بهشون بگیم بر مسخره‌اش تا جهنم.

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *