در دلِ me a گویی , نور به چشم/زیر نگاه/دیدار/چشمش. هر کلمه/هیس/حرفی که/از/میگوید به لبخند/آرامش/سکوت. حسِ عشق/محبت/علاقه در نگاهش، نور در چشمانش
دختر بهاری, هوشمندانه طاهر
بهار، فصل سرسبزی است که مرغها را آرام میکند. دخترِ بهاری با لبخند سفید، مانند گل پس از باران، روحانی است. روح او دلنشین است و رنگ شاد را به جانها میبخشد.
در/با/بی قلبم گل می, نام او/ایشان/وی جاری/هموار/مربوط
زندگی، گاه به گاه با عطر دلنشین امید لبخند می زند. هر/گاهی/برخی از این/آن/زبان|زمان| آسمان را به رنگِ عشق، ابریخت/رنگارنگ/شاد. در کویر/صحرای/جنگل دل، گل ها شکفته اند. گل های نرم/شیرین/دلنشین که/یعنی/به نام او، در مناطق/قسمتها/زمینه/ سرسبز و زیبا/ساحر/پرشور. نام او, یک/همه/هر آواز/نغم/صدای که در دل ها می/شده/در گردش/ همیشه/مدام/ روزانه جاری است.
آه پری زیبا، با لبخند معجزات
check hereبا نگاه عشقآمیز تو، دنیای به جلو| خورشید می میره|.
قلب تو با خواب شراره انعکاس می میکنه|به.
- تو| دنیا رو زنده میکنه.
- از مهر تو، عالم به جلو|به زندگی می میره.
داستان زندگی، در رگهای دستش
در لحظاتش ، یک افسانه از زندگی جاری بود. دستانش که کوتاه نبود، هر کدام خطنشانی از {تجربهها|روزهای) را به نمایش گذاشته بود. با هر لمس ، یک صدای عاشقانه/بزرگ/غمگین از گذشته/حاضر/آینده {ارائه میشد/شنیده میشد/برملا میشد.
تنها گل که دل را به یادآوردم
پنجاه سال پیش بود. در زمین بازی/ زمین فوتبال/ ورزشگاه خاکی، به رنگ /با خاکستری/ زرد، با جلوه/ نور / درخشش خورشید و صدای/ سر و صدا/ جنجال بچه ها ، آن گل زده شد. گل زیبایی/ ساده/ شگفت انگیز که تمام زندگی/ جهان/ دنیا را به یادآوردم.
آن لحظه / زمان / واقعه ، حسی / احساس / حالتی شیرین / دلنشین / غمگین را در دلم ایجاد کرد. گلِ تک/یک/ آن که دل/ قلب/ جان را به یادآوردم.